مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ دلش راضی به جراحی نیست. از اینکه قلبش را به تیغ جراحان بسپارد، وحشت دارد. از ایران راهی امریکا میشود تا شاید تشخیص و درمان متفاوتتری را بشنود، اما حرف آنها هم، حرف پزشکان ایرانی است. او باید جراحی شود. هر روز با آزمایشهای بیشتری سروکار دارد که هیچکدام هم نتیجه دلخواهش را ندارند. خسته است و کلافه. هر روزش با اضطراب میگذرد. یکی از همان روزها وقتی به هتل میرسد، لبه تخت مینشیند و به ایران فکر میکند.
به اینکه اگر الان آنجا بود، دوستداشت چهکار کند. بعد ذهنش راهی مشهد میشود و دلش هوای حرم امامرضا (ع) را میکند. همانجا زیر لب میگوید «آقا کمکم بفرمایین». چند روز بعد، آخرین آزمایش پیش از عمل نتیجه عجیبی را نشان میدهد. آزمایش دوباره تکرار میشود. پزشکان از او سؤال میکنند پیش چهکسی خود را معالجه کرده است و محمود ماتومبهوت نگاهشان میکند. نمیفهمد از چه حرف میزنند. هرچه بیشتر توضیح میدهد، بیشتر باورش نمیکنند. بعد هم به او میگویند نیازی به عمل ندارد و میتواند برود.
قلبش سالم است. هیچ نشانهای از بیماری نیست. به هتل برمیگردد و ششماه آینده خودش را در اتاق هتل حبس میکند. دلش میخواهد تابلوی «ضامن آهو» را بکشد. بوم و قلممو و رنگها را سراسر اتاق پهن میکند و شبانهروز وقتش را صرف نقاشی میکند. باید حالوهوای درونش را روی بوم میریخت. باید کاری میکرد، چیزی خلق میکرد. باید دینش را ادا میکرد تا چیزهایی که از سرمیگذراند را باور کند.
تابلو تقریبا به پایان رسیدهاست. پنجماه و چند روز از آن ماجراها میگذرد و محمود به این فکر میکند که کاش چهره مبارک حضرت رضا (ع) را میدید. دلش میخواست این چهره را نقاشی کند. دوست داشت وقتی ضامن آهو را میکشد، روی صورتش رنگ نپاشد. جزئیات چهره حضرت روی بوم معلوم باشد. به ایشان متوسل میشود تا شاید خود حضرت راه را نشانش بدهد. شب، وقتی که به خواب میرود، فردی را میبیند که با لحن پدرانه و مهربانانه به او میگوید «مرا ببین و بکش».
محمود از خواب بیدار میشود و چیزی را که دیده است بهسختی باور میکند. جزئیاتی را که بهخاطر میآورد، روی بوم پیاده میکند و شب بعد باز به حضرت رضا (ع) متوسل میشود. دوباره خواب میبیند. اینبار هم صورت حضرت را در خواب میبیند. این اتفاق تا سه شب تکرار میشود و او هرچه دیدهاست را اجرا میکند، با هالهای از نور و تاحدی مبهم. تمام پیچوتابهای این شاهکار مینیاتور به سمت حضرت کشیده میشود.
در چهره بچه آهو، آرامش و خوشحالی توأم است. در حالت نشستن و ایستادن حیوانات توی قاب، احترامی است که نشان از ارادت قلبی محمود دارد. بعدها ضریح امام رضا (ع) و امامحسین (ع) را هم طراحی میکند. طراحی ضریح امامرضا (ع) که تمام میشود، برایش یک تسبیح یاقوت احمر هدیه میآورند.
محمود طلب دستمزد نکرده بود و این تسبیح حداقل چیزی بود که برایش فرستادند. تسبیح را لای انگشتانش میچرخاند و بعد میگوید اگر هم تسبیح را بپذیرد، باز آن را توی ضریح حضرت میاندازد. سه دهه بعد از نخستین تابلو نقاشی ضامن آهو، شاهکار دیگری با همین نام نقاشی میکند. در دومین تابلو، نیمرخ حضرت را میکشد و تابلو را به موزه آستانقدس تقدیم میکند.
زندگی محمود فرشچیان با ارادت خالصانه به امام هشتم گره خورده است. او امروز ۹۵سال دارد و نمادی از هنر و تاریخ ایران است. نمایشگاههایش هنوز هم در شهرهایی همچون پاریس، نیویورک، شیکاگو و توکیو برپا میشود و آثارش به موزههای سراسر دنیا راه مییابد.
نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر ایران را دارد. در مصاحبهای قدیمی میگوید برای دست معیوبش هم از امام هشتم شفا گرفته است. از همان دوره کودکی و زمانی که به نقاشی علاقه نشان میدهد، حاج غلامرضا، پدرش او را تشویق میکند. حاج غلامرضا حجرهای قدیمی در بازار اصفهان دارد و فرش میفروشد. وقتی محمود درسش را در مدرسه هنرهای زیبای اصفهان تمام میکند، راهی اروپا میشود و بعد از گذراندن تحصیلات تکمیلی به ایران باز میگردد.
در بیستوششسالگی با نیادخت قوانی ازدواج میکند و ماحصل زندگیشان سه فرزند میشود. اکنون محمود در نیوجرسی آمریکا ساکن است و هرازگاهی به ایران سفر میکند. نقاشیهای او آمیزهای از اصالت و نوآوری است. رسالت و ارزشی دارد که در کار کمتر هنرمندی یافت میشود. راز و رمزهای درونیاش، با خطوط روان و ظریف و مدور بیرون ریخته میشوند و مجموع همه اینهاست که از او «حکیم نقش» را میسازد.